نویسنده:امیرحسین طالبی
زمانی که حمید کللی فرد مرد خوشنام فوتبال بوشهر او را در لیگ دسته اول پسندید خیلی ها به او خرده گرفتند که این پسر رودانی برای لیگ برتر کم تجربه است
اما حمید تاریخ ساز بوشهری ها روشنگر را در کنار ایران نژاد، پورخسروانی، احمد پوری، ساندی، رضا سلیمانی و تنهایی از دل لیگ یک شکار کرد و همین بازیکنان در کنار دیگر شایسته ها باعث ماندگاری شاهین در لیگ برتر شدند. هر چند عده ای قلیل سعی کردند این بازیکنان را لیگ یکی قلمداد کنند اما همین لیگ یکی ها ستاره های لیگ برتر لقب گرفتند .
در ادامه مطلب ادامه می دهیم:
مجتبی روشنگر پسر شهر رودان (یا همان دهبارز) شهری که جمعیتش بالغ بر 100 هزار نفر می باشد و به بهشت هرمزگان معروف است ، رودان را با رودخانه زیبای آبنمایش و باغ های انبه و لیمو در کشور می شناسند اما حالا بعد از عباس سرخاب مینابی ، هرمزگانی ها به پسر نجیب و سبزه روی دهبارز در لیگ برتر می بالند. مجتبی با پوشیدن لباس شاهین در لیگ برتر بدون کمترین نوسان ممکن چهره شد تا جایی که در لیگ نهم یکی از رکورد داران بازی در لیگ برتر بود. این فصل هم دروازه شاهین با حضور غلامی مشهدی و این رودانی کم حرف و بی حاشیه به خوبی محافظت شد. تا اینکه پسر شناگر رودخانه آب نمای رودان در بازی مقابل صبای قم در یک موقعیت تک به تک رشادت کرد و زاویه مرتضی هاشمی زاده را در دقیقه 80 به خوبی بست و ساق پای خود را برای بسته ماندن دروازه شاهین به هواداران هدیه کرد. حالا او برای بوشهری ها همان عقاب شهر بندر است، شعاری که از دو طرف جایگاه ورزشگاه شهید بهشتی بوشهر در آغاز هر بازی خانگی شنیده می شود. در روزی که شاهین می خواست رکورد بزند و دومین برد پیاپی خود را در لیگ دهم جشن بگیرد پای مجتبی شکست تا بوشهری ها سر شکسته به خانه برنگردند و اکنون منتظر روزی هستند که روشنگر عصا را کنار بگذارد و به روزهای روشن سلام کند.
سلام
به یاد روی مه آلوده اش غزل خوانم
به فکر ماه پس ابرم و هراسانم
چقدر طول کشید انتظار ، می ترسم
به وقت آمدنت زنده ام ؟ نمی دانم
به فکر پرده کشیدن ز رویت ای ماهم
که از زمان ظهورت حدودا آگاهم
نه ، دور نیست زیاد این زمان ظهور
ببین صدای قدمت آید از ته آهم
عطش برای شرب نگاهت ببین به لب هایم
همین بس است بیا و نگو نمی آیم
برای انتظار تو آقا توانمان رفته
برای شیعه بد است آقا ، نگو که تنهایم
پس از هزار و چند قرن هنوز می نالم
که شیفته رخ ماه و خراب آن خالم
ولی همین که خوب فکر می کنم شاید من
به شاخه های درخت شکفتنت کالم
مرا نبین که به گلشن و چمن خارم
امید آمدنت را به روی گل دارم
به خاطر گلها بیا بهار گلزارم
که سیصد و سیزده گل در این چمن دارم
اگر خواستید لینک یادت نره